سفر به دنیای برفآلود
تاریخ انتشار: ۲۰ اسفند ۱۳۹۸ | کد خبر: ۲۷۲۱۶۶۷۲
یک صفحه از کتاب «برف» نوشته اورهان پاموک را با ایران آنلاین بخوانید.
گروه فرهنگی ایران آنلاین: کتاب «برف»، یکی از نخستین داستانهای اورهان پاموک است که به فارسی ترجمه شد. نثر روان و جزئیات بینظیری که او در داستان استفاده میکند، باعث میشود تا سفری زیبا در انتظار مخاطبش باشد و حتی خواندن یک صفحه از کتاب هم بتواند لذت این سفر را هدیه کند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مسافر ما سالهای کودکی و پرسعادتاش را در استانبول گذرانده بود: پس از دوازده سال دوری، همین چند هفتهی پیش به زادگاهاش برگشته بود. برگشته بود تا در مراسم دفن مادرش شرکت کند. چهار روز در استانبول بود که تصمیم گرفت به کارس سفر کند. سالها بعد، او زیبایی بیرون از اندازهی باریدن برف و آن شب را به یاد خواهد آورد. لذتی که آن شب برد بسیار فراتر و باشکوهتر از لذتی بود که در استانبول برده بود. او شاعر بود و همانگونه که خود نوشته است- در شعری که برای خوانندگان ترک هنوز شناخته نیست- چنین برفی تنها ممکن است یک بار در زندگی در رویای کسی دیده شود. همچنان که از پنجره به برف بیرون، برفی که ساکت و آهسته میبارید، مینگریست، به رویا فرو رفت، به باریدن برف در رویایش، به خیالی که مدتها آرزو و انتظار آن را کشیده بود؛ به خاطرات پاک و دور از هر گناهی زنده شد و او خود را به امید و خوشبینی سپرد و پنداشت در دنیا در خانهی خودش به سر میبرد و پس از آن دست به کاری میزند که در تمام طول عمرش انجام نداده است؛ او در صندلی خودش به خواب رفت. اینک اجازه دهید از فرصت به خواب رفتناش استفاده کنیم و جزییاتی از زندگیاش را آهسته بازگویی کنیم. اگرچه او دوازده سال در آلمان تبعید سیاسی بود ولی مسافر ما هرگز فعال سیاسی نبود. شور و شوق حقیقی و تنها اندیشهاش، شاعری بود. ۴۲ سال داشت، مجرد بود و ازدواج نکرده بود. او در صندلیاش در خود فرو رفته بود با وجود آن میتوان گفت که او مرد ترک بلندبالایی است با موهایی قهوهای، چهرهای خودمانی که در طول این سفر رنگ باختهتر مینماید. او خجالتی است و از تنهاییاش، لذت میبرد. اگر میدانست پس از به خواب رفتناش چه روی خواهد داد (با تکانهای اتوبوس ابتدا سرش روی شانه مسافر کناری و رفته رفته روی سینه آن مرد میافتد) سخت ناراحت میشد. مسافری را که ما میبینیم روی مسافر کناریاش لمیده است، مردی است درستکار و خوش نیت (او مثل شخصیتهای داستانهای چخوف میماند که سرشار از فضیلت هستند و به همین سبب هرگز طعم پیروزی را در زندگی نمیچشند) و پر از اندوه و افسردگی. ما بعداً از اندوهزدگی بیشتر حرف خواهیم زد. اما چون احتمال ندارد به مدت زیادی در آن وضع دلخراش در خواب بماند، در حال حاضر کافی است بگوییم که ناماش کریم آلکوش اوغلوست، و او آن نام را دوست ندارد و ترجیح میدهد با کوتاه شدهی ناماش، «کا»، او را صدا بزنند. حتی زمانی که قهرمان ما دانشآموز بود اصرار داشت در پایان ورقهی تکالیف و امتحانیاش کا بنویسد. او در پای برگههای نامنویسی دانشگاهیاش امضای کا را گذاشت. او از هر فرصتی برای دفاع از حقاش که کا نامیده شود استفاده میکرد، حتی اگر با آموزگاران و کارمندان دولتی درگیر میشد. مادر، فامیل، و دوستاناش همه او را کا میشناختند و با همین نام مجموعههای شعری به چاپ رسانده بود. او هم در ترکیه و هم در محافل ترک هم در آلمان از این نام کوتاه و معمایی لذت میبرد. در این وقت اندک، این تنها چیزی است که میتوان دربارهاش گفت. ولی همان طور که راننده اتوبوس به دل آرزو دارد از هنگامی که پایانه ارض روم را ترک کردیم مسافران سفر پرسلامتی داشته باشند، اجازه دهید ما هم بیفزاییم که «کای عزیز، راهت پیوسته باز و هموار باد!» ولی من دوست ندارم شما را گول بزنم. من دوست قدیمی کا هستم و هر حادثهای را که میدانم در کارس برای او روی خواهد داد در این داستان میآورم.
پس از پشت سر گذاشتن هوراسان، اتوبوس به سمت شمال، رو به کارس پیچید. در همان هنگام که از پیچ سربالایی میرفت، راننده مجبور شد روی ترمز بکوبد تا با یک گاری اسبی که معلوم نبود از کجا سر درآورده بود، برخورد نکند. کا از خواب پرید. ترس شدیدی بر جان مسافران نشست، کا هم از آن بیبهره نماند. با وجودی که پشت سر راننده نشسته بود، همان واکنش ناگهانی عمومی را از خود ظاهر ساخت. هروقت اتوبوس آهسته میکرد تا پیچی را طی کند یا با میلههای کنار دره برخورد نکند، کا بلند میشد تا منظره را بهتر ببیند. هر زمان مسافری که در کنار راننده بود با دستمال مه پشت شیشه را پاک میکرد و به راننده در بهتر دیدن کمک میکرد، کا با انگشتاش اشاره میکرد کجا جا مانده. هر وقت کولاک آن چنان شدید میشد که برف پاککنها خوب از عهدهی برف روبی برنمیآمدند، کا با حدس زدن جاده را به راننده نشان میداد. برف علامتهای جاده را پوشانده بود و خواندن نشانهها غیرممکن بود. در شدتِ توفانِ برف، راننده چراغ نورافکن را خاموش و چراغهای داخل را کم نور کرد تا در فضای نیمه تاریک جاده را بهتر ببیند. سکوت ترسناکی بر جان مسافران نشست و آنها چشمانشان را از صحنهی بیرون برنمیداشتند: خیابانهای پوشیده از برف، دهکدههای خالی از سکنه و متروک، نور اندک، خانههای یک اشکوبه لرزان، جادههای بسته شده رو به دهکدههای دیگر، درههای تنگ و مخروطی که به سختی با نور کم رنگ چراغ جاده قابل دیدن بود. در این میان اگر کسی حال حرف زدن داشت، آهسته و درگوشی حرف میزد.
منبع: ایران آنلاین
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۷۲۱۶۶۷۲ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
یک کشته در پی برخورد خودرویی با حصار کاخ سفید
سخنگوی سرویس مخفی آمریکا اعلام کرد یک خودرو به حصار کاخ سفید در آمریکا برخورد کرد و راننده آن کشته شد.
وی گفت: اندکی قبل از ساعت ۲۲:۳۰ به وقت محلی یک خودرو با سرعت زیاد به دروازه بیرونی مجموعه کاخ سفید برخورد کرد. ماموران سعی کردند به راننده کمک کنند، اما وی در دم جان باخت. تحقیقات در حال انجام است.
سال گذشته نیز در ایالت دلاور آمریکا یک راننده خودرو با خودرویی که در کنار کاروان جو بایدن رئیس جمهور آمریکا قرار داشت تصادف کرد.
باشگاه خبرنگاران جوان بینالملل اروپا و آمریکا